عصر ما یک عصر پردرد است
عصر ما دلگیر و دل سرد است
عصر پستی چهره ای انسان
عصر ما بسیار نامرد است
عصر یک طوفان خشم آلود
عصر یک انسان پردرد است
عصر یک احساس موج آلود
عصر این دزد قسم خورده است
عصر اشک باغبان پیر
عصر این گلهای افسرده است
در این انبوه می خواهم کسی باران من باشد
در این سختی که می خواهد بسوزد جسم و جانم را
کسی مانند تنهایی شبی مهمان من باشد
کسی که کنج چشمانش هزاران ابر پنهان است
کمی در انتشار شب فقط پنهان من باشد
در آن باران که می بارد موازی با نگاه او
دلش نمناک تر از بارش چشمان من باشد
بیاید بارشی یکریز تا آسان من باشد
مرا مانند پروانه بچرخاند به دورش تا
در این چرخش کمی شاید ، که او چرخان من باشد
چه رویای غریبی بود این اندوه بی پایان
که در انبوه تنهایی کسی باران من باشد
نظرات شما عزیزان: